مرگ گرم

هو الحق
چندی پیش که تازه این کرونا بر زبان ها افتاده بود، همسرم به من فرمودند:«آقاجان مردم نگرانند، الانم جنگه دیگه! بسم الله شما هم سلاحتان را بردارید و چیزی بنویسید نکند مردم آرام تر شوند.» در دل گفتم خانم دلت خوش است! خبری نیست که! مهمان ناخوانده ای آمده، اندکی می ماند و می رود. از قدیم گفته اند مهمان روزی اش را با خودش می آورد. اما این مهمان زوری خودش را قالب کرده بود. از پیامک های سرشار از علاقه وزارت بهداشت که بگذرم از پیامک های حضرت مادر نمی توان گذشت. همان گفته های وزارت بهداشت را کپی پیست می کردند به اضافه ما قیل(مجهول قال) فی الاخبار، برایم می فرستادند! می دانند من اهل دیدن اخبار های روزانه و خواندن همه نوع اخباری نیستم! مادر هستند دیگر!
گذر زمان اما اثبات کرد که این مهمان احتمالا بی سواد است و از فرهنگ ذره ای بویی نبرده است. آداب معاشرت هم بلد نیست. نشنیده که می گویند «مهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس / خفقان آرد اگر آید و بیرون نرود»؟! البته چه انتظاری می رود؟ فارسی نمی فهمد که! پس لابد ضرب المثل چینی را هم نشنیده که می گوید «ترک مهمان، آرامش میزبان را به همراه دارد»؟!
با افزایش قربانی ها و مبتلایان، تصمیم گرفتم پیشنهاد همسرم را عملی کنم. باید کاری می کردم. هر آنچه از دستم بر می آمد.
صدایی درونم می گفت:
-مردم به امید نیاز دارند. باید به آنها امید داد. یاس خیلی بد است. گناه کبیره است. درست است باید امید داد.
صدایی دیگر اما صدایش را برید!
–امید به چه؟ اصلا امید به چه دردی می خورد؟ امیدِ تنها، مفهومی ابتر است! تمییز لازم دارد! همین طور که نمی شود امیدوار بود!
-امید معنی اش معلوم است! یعنی در هر شرایطی به این فکر کنی که اوضاع بهتر شود، رشد کنی و بالاتر از این که هستی بیایی.
–خب اوضاع بهتر یعنی چه؟ یعنی الان چه بشود بهتر می شود؟ یعنی به چه باید امیدوار بود؟
-به بهبود کرونا و ریشه کن شدنش!
–یعنی اگر کرونا ریشه اش خشک شود خوش بخت می شویم؟! مطمئنی؟!
-بله!
–مردمی که تا همین دیروز محیط زیستشان از دستشان در امان نبود، امروز در خانه هایشان نشسته و تلویزیون می بینند! نگاه کن چقدر معصوم و مظلوم شده اند، نه خبری از خرید های فاخرانه عید است و نه خبری از حسرت در نگاه کودکانی که هر سال لباس های نو و شیک بچه مایه دار ها را می دیدند! عید امسال چقدر همه شبیه تر شده ایم به هم! پرستار ها و دکتر ها را ببین، چقدر از دل و جان کار می کنند. قبلا اینگونه دیده بودی شان؟ بانوان در خانه ها ماسک می دوزند و جوانان شب ها شهر را ضد عفونی می کنند! چقدر اعضای خانواده به هم نزدیک تر شده اند! البته اگر آن صد گیگ اینترنت مرحمتی بگذارد! ندیدی مردمی که تا دیروز از محتکرین با عنوان زرنگ و هوشمند اقتصادی و ژن خوب یاد می کردند(شاید هم برخی خود جزو آنان بوده اند!!!)، امروز چگونه بسیج شده اند برای مبارزه با محتکرین ماسک و الکل؟ نمی بینی چقدر از احتکار بدشان آمده است؟ نمی بینی که مردم و مست غولانِ قدرت(عده قلیلی از مسوولین)، که در خواب هم، نمی شد نقطه اشتراکی بینشان یافت چگونه بر سر ابتلا به کرونا با هم شریک شده اند؟! اینها رشد نیست؟! همدلی مردم را حس نکرده ای؟! اینها بهبود اوضاع قبل نیست؟! اگر کرونا برود مطمئنی دوباره قبح احتکار برای این مردم نمی ریزد؟! تضمینی هست که پزشکان و پرستاران روند کنونی را ادامه دهند؟! ممکن است بانوان دور هم جمع شوند برای همنوعانشان به جای ماسک لباس بدوزند و وصله کنند؟ امکان دارد خرید های عید لغو شود و مردم موقع نیازشان پوشاک بخرند نه برای فخرفروشی در دید و بازدید های عید؟! ابتلا به کرونا اگر برود که دیگر شراکتی میان مردم و مست غولانِ قدرت نیست! کلا جدا می شوند! کرونا اگر برود که همین رشدی هم که در روابط مان کرده ایم نابود می شود. پسرفت می کنیم! این چه امیدی است که نتیجه اش پسرفت است؟
صدا ها و درگیری های ذهنم به کنار ولی خیلی… خیلی… اصلا ولش کن. نه صبر کن! چرا نگویم؟ بگذار شجاعت داشته باشم برای اعلام ترس! من می ترسم. ایها الناس من می ترسم! من از کرونا می ترسم! از مرگ هراس دارم! تصور از دست دادن عزیزانم پتکی است بر سرم! چه امیدی بدهم؟ من خود امید نیاز دارم! امید یعنی بدانی وضع بهتر می شود! از کجا می دانی بهتر می شود؟ بارها به مسئله مرگ فکر کرده ام! برخی اوقات هم آن را نزدیک خود حس کرده ام! مرگ سرد است! چند باری سرمایش استخوان هایم را سوزانده! اما آخرین بار بخاطر این مهمان ناخوانده، مرگ بدجوری با آن کفش های ته تیزش روی مغزم پاتیناژ می کرد!
معشوق از عاشق چه می خواهد؟! چیزی جز وفاداری؟! عاشقی که وفادار نبوده از معشوق می گریزد چرا که نگریستن در چشم معشوقی که به آن خیانت کرده ای، گوشت بر تنت ذوب می کند! عذاب عظیم همین است!
مرگ یعنی دیدار معشوق! عاشق وفادار برایش شهدی است احلی من العسل و خائن بدکار تلخ تر ز زهر! چقدر خوب می شود دیدار معشوق را وقتی برویم که وفاداریمان را ثابت کرده ایم! معشوق را مَعَ شوق باید دید! آن وقت مرگ، گرم است! مرگ بوسیدن و بوییدن گلی است از جانب پیک معشوق!
امید آن نیست که این بیماری ریشه کن شود و فردای آن، همان «قبلی ها» باشیم! امید وسیله ای برای پیشرفت است نه پسرفت یا حتی سکون! امید یعنی همین اتفاقات ساده و پیچیده در دنیا که به ما می فهماند در محل گذریم! می فهماند اتوبان جایی برای اتراق نیست! یاد می دهد دیگران همیشه برادران و خواهران ما هستند نه فقط حین مصیبت و بیماری! یعنی اگر می خواهی اوضاعت بهبود پیدا کند باید دست بجنبانی! امید یعنی کرم! یعنی مرگ گرم! یعنی من وفادارم!
پ.ن: به عنوان خطاکارترین شما عزیزان، از شما برادر و خواهر بزرگوار خواهش می کنم بیایید در این چند روز، روی وفاداری به معشوقمان، بیشتر کار کنیم، حق الناس ها را بپردازیم، نماز و روزه های قضایمان را ادا کنیم، خودمان حساب کنیم قبل از اینکه برایمان چرتکه بیندازند ، تصمیم بگیریم هوای همدیگر را بیشتر داشته باشیم و… .
آن موقع است که می توانیم امید داشته باشیم چرا که کرونا را شکست بدهیم یا ندهیم، پیروزیم! البته کیست که نخواهد کرونا ریشه کن شود!? ان شاء الله!
«محق»