دنبال نام نباشید، «او» کافیست…

هوالحق
اولین بار چند ردیف جلوتر در اتوبوس دیدمش. تعجب کردم! انگار قبلا جایی دیده بودمش. عالم ذر و اینها نبود! نگاهی به پایین اتوبوس کردم. دوستم را دیدم که برای بدرقه آمده بود. خیلی به هم شبیه بودند! عین هلویی که دونیم شده! (برای ریشدارها سیب صادق نیست!) فهمیدم برادرند! اگر تا اینجا فکر میکردید که دارم داستان ازدواج و آشنایی با همسرم را تعریف میکنم، به کاهدان زدهاید!
در اتوبوس دیدمش و تقریبا چیزی غیر از شباهتش با برادرش توجهم را جلب نکرد! معمولی بود. پس از مدتی که خستگی سفر کلافهم کرد، صدای داغ بحث سیاسی از عقب اتوبوس بلند شد. من هم که میگشتم به دنبال دستمال، برای سرِ بیدرد! عقب رفته و قدری مشارکت کردم. دومین مواجههی من با او باز میگردد به بازخوردش نسبت به همین واقعه! با اینکه ظاهرا به بحث بیتفاوت بود، خوب گوش داده بود. قدری نفس ما را قلقلک داد و تعریف کرد. خوشش آمده بود که بهعنوان یک «بوقترمی» وارد بحث سیاسی با سال آخریها شده بودم.
تقدیر بر آن شد تا در مسیر پیادهروی هم، همراه شویم. در مسیر اتوبوس، تقلیدی میخواندم. اسمم را گذاشته بودند میثم مطیعی! همهی نوحههایم از او بود. سبکش را میپسندم. محتوا دارد. همان شعرها را در مسیر پیادهروی هم میخواندم. سینه میزدیم، میخواندیم و میرفتیم. او و دوستش هم همراهی میکردند.
سالها بعد او را در جایی دیدم. متوجه شدم مجموعهای راه انداخته و گوشهای از این شهر، دارد مسئلهای از این مردم حل میکند. شرح کارش را که شنیدم، برق از سرم پرید! او همان آدم معمولی بود! همانی که از ما «خودخواصپندار»ها متفاوت است. کارش را میکرد بدون هیچ استوری و پستی! بدون هیچ توییتی! لایکش را «او» میزد و کامنتش را فرشتهی گماشته بر شانهی راست!
اخیرا توفیق همکاری با او در پروژهای نصیبم شده. هرکجا که میروم، میگویم: فلانی را میشناسید؟ میگویند: نه! حتی میان همعرصههای خودش هم مفقودالاثر است. بیشتر کار میکند و کمتر بار! بار شهرت! بار نام! معلوم است فرق دارد با من و امثال من که بوق و کرنایمان عالم را کر کرده! من به او و امثال او(که کم هم نیستند) خیلی امیدوارم. اسمش را نمیآورم. البته خیلی دوست دارم در حیاتشان بشناسیمشان، ولی میدانم خودش راضی نیست نامی برده شود! برای او، «او» همهچیز است!
شما هم دنبال نام نباشید، «او» کافیست…
پ.ن: دعایمان کنید که این سفرِ آغازشده از سرزمینِ سرخ را با زندگیِ سفیدِ توحیدی، ختم به عاقبتِ سبزِ مهدوی کنیم…